پیاده روی اربعین

ساخت وبلاگ
دنیای بی وفا دنیای بی وفا دنیای بی وفای پست... یه نفر اینجا تو فکر تولد و سوپرایز و دیدن اقوام... یه نفر تو بیمارستان زیر سرم و دارو و ... ما مگه رفیق نبودیم؟!  مگه همزمان باهم عقد نکردیم؟ همزمان عروسی نکردیم؟ ما همزمان پدر مادر شدیم ؟ مگه اون پسر کوچولوی تو چقدر از نرگس من کوچیکتر بود؟!  ای خدا... ای حضرت زهرای عزیززز بهشون صبر بدین صبر پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 69 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1402 ساعت: 23:11

تهران غریب بودن کسی رو نداشتن  رفیق صمیمی همسرم بود صبح و شب، توی یه حوزه بودن، حجره هاشون نزدیک بود خودش از ما خواست براش زن پیدا کنیم وقتی رفتن و حرف زدن و پسندیدن چون کسی رو تهران نداشتن هر دوتا، چون که نامحرم بودن هنوز ۴ تایی با هم رفتیم افسریه خرید عقد...‌ بعد از اون دیگه شدیم رفیق گرمابه و گلستان خانمش، دختر خیلی خوبی بود دغدغه هاش، فکرهاش، نزدیک بود به من  و یه رفیق خوبی شد برام که حتی از دوستای چند ساله من صمیمی تر خیلی صبور و خانم ، خیلی مثبت نگر اول های عروسی هر هفته حتما می‌دیدیم همو، چقدر با هم سیدالکریم رفتیم شب جمعه چقدر هیئت ،  وقتی که باردار بودیم رو پشت بومشون چقدر جوجه خوردیم چقدر ذوق داشتن که ما رو خوشحال کنن یا اون روزی که با خانمش، کلی مخفی کاری کردیم کلی برنامه چیدیم، که تولدهاشون رو توی یه روز، تو خونه مون بگیریم و سوپرایز بشن... آخ مگه میشه آدم اینهمه خاطره یادش بره؟!  من اصلا فکر نمی‌کردم این اتفاق انقدر آزارم بده، انقدر برام سنگین باشه چون احساس می‌کنم داغ جوون دیدم، چون رفیقم دیگه میره شهر خودش، چون رفیق خوب همسرم از دستش رفت، توی این بازار کساد هم نشین خوب، دوتا هم نشین ناب... خیلی هم سریع تموم شد،  از شروع بیماری، تا .... ما هنوز خیلی امید داشتیم، خیلی برنامه داشتیم ولی خدا جان، جور دیگه ای می‌خواست... شاید دردش همینجاست که رکب خوردیم، از این دنیا فکر ۳۰ سال، ۲۰ سال دیگه مون رو می‌کردیم، نمی‌دونستیم چی میخواد بشه به زنده بودنمون اعتماد کردیم، به دنیا اعتماد کردیم... و رکب خوردیم... ( گاهی وقت ها غصه می‌خورد که برای خانمش کم گذاشتن، خیلی اذیت شدن سر برنامه عروسی و ...، خیلی ناراحت بود از خانوادش وقتی داداشش ازدواج کرد و دی پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 65 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1402 ساعت: 23:11

سپردیمش به خاک... به روضه ها به اشک بر اباعبدالله سپردیمش به وعده من یمت یرنی سپردیمش به خدا، به شما... یا صاحب الزمان می‌دونم سربازتون پاک بود نگاهش پاک بود، دلش پاک بود، اعتقادش پاک بود می‌دونم اشکش رو می‌خرید دغدغه هاش نفس نفس زدن‌هاش توی هیئت کف نفس هاش کظم غیظ هاش می‌دونم بابا، شما غصه هاش رو می‌خرید... همه زحمت و رنجی که برای تامین معیشت به خودش داد همه جاهایی که آزار دید، ولی با تقوا رفتار کرد و صبوری کرد لحظه به لحظه ای که می‌تونست مقابله به مثل کنه، ولی نکرد، گذشت تمام اون تلاش هایی که برای شادی دل خانمش کرد،  هر غیرتی که به خرج داد برای ملتش، مردمش، کشورش آخ... بابا... شما تمام اینها رو دیدین، می‌بینین... دل ما گرم همینه، که هیچی از دید شما پنهان نمی‌مونه بابا... بابا بابا... قسم به عمه جانتون امشب که شب اول قبرشه در آغوشش بگیرید بابا... نذارید دلش بلرزه بابا... مرهم دردهاش بشید مرهم زخم دل خانم ماهش بشید.... نمی‌تونه دل بکنه بابا داغون میشه اینطوری مگه ما جز شما، کی رو داریم بابا ؟ پیاده روی اربعین...
ما را در سایت پیاده روی اربعین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7misaq213d بازدید : 64 تاريخ : شنبه 6 خرداد 1402 ساعت: 23:11